۱۳۸۹/۸/۲۱

شب

...
قصه که تمام می‌شود
آدم‌ها به کجا می‌روند...

*م.ش.لنگرودی*


----------------------------------
باغ تماشا

۳ نظر:

رضا فکری گفت...

حتم دنبال خالق شان می گردند و اگر دکتر فرانکشتاین مورد نظر جواب درست و درمانی برای به وجود آوردن شان ندهد بلوایی به پا می کنند که نگو. شاید هم قلب دوست دختر دکتر را بکشند بیرون.(اینقدر خشن حتی!)

ژولین گفت...

هر جا می خواهند می روند. آن وقت من باید بشینم پیک هایشان را بشورم!

م. ش گفت...

دو جور آدم داريم آدمي كه قصه را خوانده كه مي رود احتمالا توي وبلاگش بنويسد كه چه خوب بود يا چه بد. جور دوم هم كه آدم هاي توي قصه باشند و قتي كتاب را مي بندي شروع مي كنند به غيبت كردن پشت سر تو كه چه بدخوان بود و دل نداد به قصه و خلاصه غر مي زنند كه خدا مي داند ديگر كي لاي اين كتاب باز شود و ما نفسي تازه كنيم.