نوشتهی فرشته نوبخت:
قطار ساعت ده، داستان بلندی از پونه ابدالی است که چندی پیش در فضای وب منتشر شد. ماجرای آن مربوط میشود به جریان مهاجرت دختری به نام نوشین. در واقع داستان با رفتوبرگشتهای میان زمان حال و گذشته پیش میرود و در فرصت این رفت و برگشتهای زمانی میان ذهنِ نوشین و آنچه در حال وقوع است، شخصیتها جان میگیرند. در ابتدا به نظر میرسد قصه، در بارهی مهاجرت است. قصهی گذاشتن و رفتن. اما همان فصل اول تکلیف مخاطب روشن میشود. زیرا داستان قطار ساعت ده، داستان گریز نوشین است از آدمهایی که دوستش ندارند و در واقع تن دادن او به نفرتی است که او را مجبور به ماندن در غربت میکند. و از این منظر قطار ساعت ده با داستانهای همتای خود که با مضامین مهاجرت نوشته شدهاند و سعی در بازتاباندن فشارهای بیرونی و برتافته از جامعه را دارند، متفاوت است. رابطهی نوشین، مینو (مادر)، پدر و یاشار، تقریبا در ذهن نوشین میگذرد؛ از منظر او روایت میشود؛ از زاویهی او دیده و قضاوت میشود. داستان، حکایت خیانت مادر به دختر است. منتها نه از نوع کلاسیک آن که برآمده از افسانهی کهن الکترا است. اینجا ملکه کلایمنتسترا و معشوقی وجود ندارد تا بخواهند آگاممنون را از سر راه بردارند و دختر به خونخواهی پدر قیام کند. دادگاهی وجود ندارد. زیرا قطار ساعت ده ماجرای یک خیانت امروزی است که در نهایت هم حقیقت رخ دادن آن به روشنی مشخص نمیشود. مادری زیبا و دلربا که شدیدا مورد حسادت دختر است. مادری بیعاطفه و بیاحساس که فنون دلبری را بسیار بهتر از دختر جوان خود میداند. دود ار کنده بلند میشود و سفر نوشین برای ادامه تحصیل، تنها فرصتی ایجاد میکند که دودِ آتش هوسبازیهای مادر، دامن دختر را بگیرد تا در غیاب او بیوفاییِ یاشار – نامزد نوشین - ثابت شود. این البته همهی داستان نیست. باید داستان را بخوانید. استفاده از کهنالگوی سفر، برای نشان دادن سیر تحول درونیِ نوشین، هوشمندانه است، اما این سفر، که در نهایت تبدیل به مهاجرتی دائمی میشود، به جز ترسیم فضای مهگرفته و بارانیِ شهر لندن و روابط آدمها که نویسنده تا حدی در بازنمایی آن موفق بوده و به دلایلی نامعلوم چندان از این توانایی بهره نبرده و وارد جزئیات نشده است، چه کارکرد دیگری دارد؟ این اتفاق میتوانست در فرصت یک سفرِ داخلی هم برای نوشین رخ بدهد. بگذارید اینطوری بگویم که سفر نوشین به لندن برای ادامه تحصیل که خیلی کلی به آن پرداخت شده است و گویا تنها بهانهای بوده برای نشان دادن تفاوتهای اینطرف و آنطرف، در کنار داستانی که در حقیقت در ذهن نوشین میگذرد و دلایل نفرت او از مینو و سردی روابط میان پدر و مادر، یک ماجرای بسیار فرعی است که میتوان آن را الصاقی و تا حدی سانتیمانتال نامید. نکتهی بسیار مهمی که داستان سرسری از آن گذشته است، شخصیت پدر است که اصرار زیادی بر مظلومیت و انفعال او شده است. این شتاب از گذشتن از شخصیت پدر به حدی بوده که در جایی از داستان، پدر مردی بینمک و سفید (صفحه 3) و در جایی دیگر تاس و سیهچرده (صفحه 31) توصیف شده است. در یک جمعبندی میتوان گفت فقدان وسواس، کمرنگ بودن خلاقیت و اندیشه و جهانبینی که لازمهی هر رمانی است تا حدی باعث آسیب به این اثر بوده است. ضمن اینکه آنچه نوشتم بیتردید نظرات شخصی من است و متاثر از سلیقه و دیدگاه من به داستان که نمیتواند قطعی و کامل باشد و نمیتواند موجب نفی لذتی باشد که از خواندن داستان ساده و خوشخوانِ «قطار ساعت ده» به قلمِ روانِ پونه ابدالی خواهید برد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر