چه بی رحمانه به تماشا نشسته اید، قضاوت می کنید، راحت حرف می زنید و زندگی ها را با هم مقایسه می کنید. مقایسه می کنید و به خودتان می بالید که اینجای جهانید و ترافیک اینجای جهان کمتر است از آنجایی که من زندگی می کنم.اینجایی که وسعتش دست کم شش برابر و یا شاید بیشتر است از آنجا.
می گویید هوایش عالی است و مقایسه می کنید اینجا را که تنها چهارمیلیون نفر جمعیت دارد با آنجا که شش برابر کوچکتر است و جمعیتش چهارده میلیون نفر است. چه کار ساده ایی است که خود کم بینی اتان را اینجا فریاد بکشید و وقتی پشت چراغ قرمز ایستاده اید بگویید ایران اگه بود لابد ...
« ایران اگه بود ...» اول همه ی جملات مقایسه ایی شما می آید. چه راحت ایران را مقایسه می کنید با کشوری که مرز خاکی با هیچ کجای دنیا ندارد. کشوری که تنها دو جنگ اول ودوم جهانی را پشت سر انگلستان ایستاده. می گذاریدش کنار کشوری که چهارراه پرمصیبت جهان بوده و هر که از هرکجا که می خواسته رد بشود شمشیرش را کشیده روی صورتش.
مقایسه می کنید چون که درمانده شده اید، چون که باور ندارید خودتان را. چون که باور ندارید این تفاوت ها را، اینجا نیمکره ی جنوبی جهان است، کوچکترین قاره ی جهان. سیدنی بزرگترین شهر این قاره است، با پوشش گیاهی متفاوت با بندرگاهی که از مراکز مهم تجارت جهان است، با هوایی معتدل. نه پادشاهانی به خود دیده نه جنگی، نه مردمش طعم تلخ سرکوب را کشیده اند نه صدای سوت موشکی از بالای سر بچه هایشان گذشته. نه تو را به خاطر لباست ماخذه کرده اند نه برای عشق ورزی زندانیت.
اینجا سیدنی است که تاریخش به چند صد سال می رسد و شانس آورده که تنها مستعمره ی یک کشور درست و درمان شده . اینجا سیدنی است و تیتر یک اخبارش به دنیا آمدن بچه فیل باغ وحش است. اینجا سیدنی است.
سیدنی، با چمن زارهای سبز و درخت های اکالیپتوسش، با طوطی های پرسروصدا ورنگارنگش. با خیابان های خط کشی شده و مقررات سفت و سخت پلیسش.
« ایران اگه بود...» را اگر از اول جمله هایتان بردارید، آنوقت درد « خود کوچک بینی » اتان درمان می شود. اگر بفهمید که اینجا « سیدنی » است و آنجا « تهران» دیگر حرفی برای گفتن نمی ماند.
من نه از ده آمده ام و نه از کره ی دیگر. من از « تهران» آمده ام. پایتخت یک کشور در یک جای دنیا که روزگاری وطن شما ها بوده است . شماهایی که اینجایید دست بردارید از این مقایسه هایتان که بغض می کنند از شنیدنش آدم هایی مثل من که هنوز دلشان می خواهد همانجایی زندگی کنند که شماها نخواسته اید.
پ.ن: حالا می دانم می آیید و اینجا را می خوانیدو می گویید: پونه جان این اکسکیوز خوبی نبود برای اینکه موقعیت ایران راتوجیه کنی...
می گویید هوایش عالی است و مقایسه می کنید اینجا را که تنها چهارمیلیون نفر جمعیت دارد با آنجا که شش برابر کوچکتر است و جمعیتش چهارده میلیون نفر است. چه کار ساده ایی است که خود کم بینی اتان را اینجا فریاد بکشید و وقتی پشت چراغ قرمز ایستاده اید بگویید ایران اگه بود لابد ...
« ایران اگه بود ...» اول همه ی جملات مقایسه ایی شما می آید. چه راحت ایران را مقایسه می کنید با کشوری که مرز خاکی با هیچ کجای دنیا ندارد. کشوری که تنها دو جنگ اول ودوم جهانی را پشت سر انگلستان ایستاده. می گذاریدش کنار کشوری که چهارراه پرمصیبت جهان بوده و هر که از هرکجا که می خواسته رد بشود شمشیرش را کشیده روی صورتش.
مقایسه می کنید چون که درمانده شده اید، چون که باور ندارید خودتان را. چون که باور ندارید این تفاوت ها را، اینجا نیمکره ی جنوبی جهان است، کوچکترین قاره ی جهان. سیدنی بزرگترین شهر این قاره است، با پوشش گیاهی متفاوت با بندرگاهی که از مراکز مهم تجارت جهان است، با هوایی معتدل. نه پادشاهانی به خود دیده نه جنگی، نه مردمش طعم تلخ سرکوب را کشیده اند نه صدای سوت موشکی از بالای سر بچه هایشان گذشته. نه تو را به خاطر لباست ماخذه کرده اند نه برای عشق ورزی زندانیت.
اینجا سیدنی است که تاریخش به چند صد سال می رسد و شانس آورده که تنها مستعمره ی یک کشور درست و درمان شده . اینجا سیدنی است و تیتر یک اخبارش به دنیا آمدن بچه فیل باغ وحش است. اینجا سیدنی است.
سیدنی، با چمن زارهای سبز و درخت های اکالیپتوسش، با طوطی های پرسروصدا ورنگارنگش. با خیابان های خط کشی شده و مقررات سفت و سخت پلیسش.
« ایران اگه بود...» را اگر از اول جمله هایتان بردارید، آنوقت درد « خود کوچک بینی » اتان درمان می شود. اگر بفهمید که اینجا « سیدنی » است و آنجا « تهران» دیگر حرفی برای گفتن نمی ماند.
من نه از ده آمده ام و نه از کره ی دیگر. من از « تهران» آمده ام. پایتخت یک کشور در یک جای دنیا که روزگاری وطن شما ها بوده است . شماهایی که اینجایید دست بردارید از این مقایسه هایتان که بغض می کنند از شنیدنش آدم هایی مثل من که هنوز دلشان می خواهد همانجایی زندگی کنند که شماها نخواسته اید.
پ.ن: حالا می دانم می آیید و اینجا را می خوانیدو می گویید: پونه جان این اکسکیوز خوبی نبود برای اینکه موقعیت ایران راتوجیه کنی...
۱ نظر:
آخه احساس خود کوچک بینی در وجودمون نهادینه شده!
ارسال یک نظر