۱۳۹۱/۹/۱۸

شبانه



چراغ خانه باید روشن باشد
کلید را که در قفل در می‌چرخانی
نگاهی به شوق باید
به چشم‌هایت خیره شود:
چطوری؟
و تو سر تکان دهی:
خوبم.
می‌دانم. همیشه خوبی تو، حتی اگر نباشی.
سرشانه‌هایت
خیس از باران پاییزی است و
عطر تنت
عطر کاج و بلوط انگار.
 و 
شب‌نشینی آغاز می‌شود
از در و بی در گفتن‌ها
خاطرات هزاربارشنیده و
صدای خنده‌هایمان.
جادوی نگاه تو و
کلاف رویاهای من.
چای دارچین و
انار دانه شده.

18/9/91













۱ نظر:

بهروز گفت...

خاطرات هزاربارشنیده و
صدای خنده‌هایمان.
.
عالی بود پونه :)