۱۳۹۱/۶/۲۷

از خاطره‌ها


جمع بشویم دور هم شعر بخوانیم. بعد میان نفس تازه کردن‌ها یکی برود چای بیاورد، یکی هوس کند ترانه‌ایی بخواند با صدای بلند، ریتم داشته باشد ترانه‌اش، بشکن بزنیم خوش خوشک. قر گردن بیایم اصلن. چای را که هورت می‌کشیم لم بدهیم به پشتی مبل‌ها و حرف بزنیم، دو به دو، صدا به صدا نرسد. از آرزوهایمان بگوییم. از خاطره‌های خوبمان، کسی لطیفه‌ایی بگوید، غش غش خنده‌هایمان برود هوا. بعد ساکت شویم یکهو، صدای ساز بیاید، دارد ساز می‌نوازد یکی آنطرف تر، توی سایه روشن کنار آباژور...

هیچ نظری موجود نیست: