۱۳۹۱/۷/۲۱

به خون جگر هم نمی‌شود...


چفت نمی‌شود بعضی چیزها، جور درنمی‌اید. انگار کن بخواهی دری را با لولای اشتباهی به بدنه وصل کنی، نمی‌شود. لنگر می‌اندازد، نیمه باز می‌ماند، بسته نمیشود.
بعضی رابطه‌ها، بعضی چیزها، بعضی ادم‌ها، چفت نمی‌شوند با هم. هرکاری هم که بکنی، زمین و آسمان را یکی کنی، التماس کائنات هم بکنی، جور نمیشود. به دعا به گریه به التماس به سیاست به جادو... جور نمی‌شود. مثل همان در میماند، لنگر میاندازد، بسته نمیشود.
 زور نزن. برای کاری که شدنی نیست زور نزن. اسمش را اشتباهی مبارزه نگذار. اسمش را اشتباهی هدف والا نگذار برای خودت مسیر معین نکن برای خودت. راه و چاه مشخص نکن. نخواهد بشود تو بگو خدا هم زمین بیاید باز نمی‌شود.
جبر است یا اختیار؟ قسمت است یا هرچیز تخمی دیگری که میخواهی اسمش را بگذاری بگذار. وقتی نخواهد بشود به خون جگر هم نمیشود.

هیچ نظری موجود نیست: